فاضل نظری: هست و نیست

چشم به قفل قفسی هست و نیست
مژدهی فریادرسی هست و نیست
میرسد و میگذرد زندگی
آه که هر دم نفسی هست و نیست
حسرت آزادیام از بند عشق
اول و آخر هوسی هست و نیست
مردهام و باز نفس میکشم
بی تو در این خانه کسی هست و نیست
کیست که چون من به تو دل بسته است؟
مثل من ای دوست بسی هست و نیست
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 17:8 توسط شاعر
|